همه‌تان باید سال خمسی داشته باشید. نگویید من ندارم، شاید پارسال یک همچین شبی پول داشتی، اما امسال هزارتومن زیاد داری، باید دویست تومانش را به عنوان خمس بدهی. آشیخ محمدحسین زاهد رحمةالله هر شب خمس مالش را می داد. نفت فروشی داشت در بازار، کاسبی می کرد، حساب می کرد که امشب باید دو هزار تومن خمس بدهم، آن را کنار مےگذاشت. چون که شب به شب باید خمس بدهیم، منتها ارفاق داده اند تا یکسال مےتوانی عقب بیندازی.


 الان رفتی بازار کاسب شدی، این اول سال است تا یکسال نان و آبت خمس ندارد، مشهد بروی ، کربلا بروی، جهاز دختر بدهی، خمس ندارد. بعد یک سال ببین چقدر موجودی داری، اگر دیدی صد هزارتومان داری، باید بیست هزار تومان آن را خمس بدهی. اگر ده هزار تومان داری باید دو هزار تومان خمس بدهی.


 وقتی دو هزار تومان را دادی، در دفترت مےنویسی، موجودی هشت هزار تومن،آن وقت سال دیگر باز حساب مےکنی، اگر به هشت هزار تومن اضافه شده، مثلا ده هزار تومان اضافه شده، آن ده هزتر تومان ، دو هزار تومن خمس دارد. این طوری است . باید حساب داشته باشی. بعضی ها مےگویند: من ندارم، همیشه بدهکار هستم. چی؟


 پنجاه سال پیش من در تهران یک اتاق اجاره کرده بودم، هوا هم گرم بود. آسید مرتضی لنگرودی رحمةالله امام جماعت مسجد حاج ابوالفتح بودند، ایشان می خواستند با پسرشان به لنگرود بروند. پسرش به من گفت : « شما در منزلتان ناراحت هستید ، این دو سه ماهی که ما به لنگرود می رویم، شما به منزل ما بروید» منزل آنها حیاط بزرگی داشت و باغچه و حوض و زیرزمین و خنک بود. آن موقع کولر و پنکه نبود، اما زیر زمین خنکی داشت، ما دو سه ماهی آنجا بودیم.


 پسرشان یک نامه از لنگرود برای من نوشت که پدرم از شما تقاضا کرده است که از پله های پشت بام بالا بروید، ببینید چند تا گوله خاک ذغال آن بالا زیاد،آمده است. پارسال که ما کرسی گذاشتیم، مقداری از گوله ها زیاد آمده است. ما رفتیم و گوله ها را شمردیم، دیدیم مثلا پانزده تا گوله است، سه تا را باید بعنوان خمس می داد، اگر خودش را نداشت باید پولش رو مےداد.


 یک آیت الله نامه می دهد که ببیند چند گوله خاکه روی پشت بام زیاد آمده است. قدیم خاک ها را الک مےکردند، بعد با آب آن را مثل کوفته گوله مےکردند. زن ها که مےخواستند کرسی را  آتش کنند، خاکسترها را هم می زدند و یک گوله وسط مےگذاشتند، بعد آتش را با خاک انداز روی گوله می انداختند. دور گوله خاکستر بود. بخاری نبود، گاز نبود، کرسی بود، هفت هشت نفر زیر کرسی مےخوابیدند.



 منبع: ڪتاب بدیع الحکمة حکمت ۳۱ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره)